ایکاش شاهزاده هم همچون پدرش، صدای ملت را می‌شنید

صحبتهای آقای رضا پهلوی در مصاحبه با صدای امریکا بار دیگر باب بحث بر سر احیای سلطنت را باز نموده است. اما چکیده برهان ایشان برای طرح دوباره گزینه مشروطه سلطنتی (یا پادشاهی پارلمانی) آنچنان پراکنده و نامنسجم است که بایستی ستونهای آن را  یک به یک در خاکی دیگر جست و سپس افراز و نقد کرد. در این میان آنچه که جای پرسش ندارد، انگیزه شخص ایشان برای طرح چنین گزینه ای است؛ چراکه انسان آزادیخواه برای هر کس، با هر عقیده و مسلکی، جایی در ارتش آزادیخواهان خالی گذاشته، تا هر کس به ظن و سهم خود از آزادی دفاع کند. اما نقد هر پیشنهاد و راهکار -از سوی هرکه باشد- از وظایف یک آزادیخواه است.

نخست باید پرسید که اصولا چرا گزینه پادشاهی جایی در رفراندم آینده ایران داشته باشد، این نوع از حکومت چه خلا و کاستی در سرزمین ایران را پر خواهد کرد؟ دستیازی به پادشاهی نوشداروی کدام درد است؟ پاسخ رضا پهلوی این است که پادشاه غیر مسئول، می تواند عامل «وحدت ملی» قرار گیرد. بر این مدعا ایرادات فراوانی وارد است. در کجای تاریخ ایران، پادشاه چنین نقشی داشته که امروز انتظار وحدت بخشی از وی داشته باشیم؟ انسان ایرانی چرا و بنابر کدام تجربه و خاطره تاریخی باید چنین نقشی برای پادشاه قائل شود؟ تاریخ ایران پر است از پادشاهانی که با تکیه بر قبیله خود (و نه ملت)، ایرانزمین را تحت سیطره قرار داده اند. پادشاهان خوب و بخشنده نادرند، چراکه همواره برساختن یک نظام سلطه با تکیه بر قوم یا مذهب پادشاه، نتیجه ای پایدارتر داشته است. اما چه چیزی ایشان را به این راه حل می رساند؟ رضا پهلوی در مصاحبه خود از کشورهای پادشاهی مثل سوئد، اسپانیا، ژاپن و … یاد می کند. اما به یاد نمی آورد که در بسیاری از این کشورها، پادشاه  با  پذیرش حقوق ملت و کمک به برقراری نظام مردمسالار و عقب نشینی در برابرخواسته ها برابری خواهانه مردم، در واقع خود را به چنین جایگاه وحدت بخشی برکشیده است، نه اینکه ملت ابتدا با جنگ و انقلاب و ستیز با پادشاه، حقوق خود را به چنگ آورند و سپس از دشمن پیشین برای کسب وحدت دعوت به عمل بیاورند!

رضا پهلوی اما هوشمند است و به نیکی می داند که امروز، نبود «وحدت» ریشه های مردم را می پوساند و باروری درخت ایرانزمین را تهدید می کند. ایشان به طور ضمنی سعی در زنده نمودن مفهوم «ملیت» دارند و تصور می کنند که این کار، می تواند پتانسیلهای غیر همسو و پراکنده یک ملت را تجمیع نموده و حول خواسته هایی چون دموکراسی و توسعه و … به کار گیرد: تجلی «وحدت ملی». اگر فرض بگیریم که «ملیت» عبارتست از روح جمعی مردمی که در خطه ای از جهان امروز زیست می کنند و دنیا را از دریچه «ما» (یعنی ملت) می نگرند و پرسشهای پیرامون خود را با راه حلهایی از جنس آنچه در حافظه تاریخی خود دارند پاسخ می دهد، باید توجه کنیم که اولا این «روح» تا چه حد «جمعی» است و تعلقات و تبعیضات قومی و مذهبی، و ستیزه های درون و بین آنها به چه میزان شکافهای این روح را عمیق نموده است. ثانیا این چه روحی است که در طی قرون، در کره خاکی علی الدوام قبض و بسط یافته، تکه هایی به آن اضافه و سپس کنده شده، و بیشمار اقوام و مذاهب به آن داخل شدند و خارج گردیدند!؟ تاریخ و حافظه تاریخی این ملت، به معنای واقعی مجروح است و بیش از هر چیز خود را از خود مفهوم پادشاهی زخم خورده میبیند. براستی چطور می توان گفت که مردم قوم گرا و ملیت گریزی که کرد و لرش از افشاریه ضربه دیده، فارس و بلوچش از صفویه می نالد و ترکش از پهلوی و هخامنشی شکوه می کند و … چشم انتظار یک «پادشاه» است که وحدتی که هیچگاه در تاریخ پادشاهی به خود ندیده را احیا کند!؟ اما عجیبتر از این، انگاره متناقض رضا پهلوی است که ازیک طرف رهبری جنبش دموکراسی خواهی را به اعتبار «تکثر» و تنوع عقاید آزادیخواهان، از نوع رهبری جمعی می خواهد، و از طرف دیگر نسخه پادشاهی فردی را برای همین قوم هفتاد و دو ملت ملت می پیچد! در کنار این همه، این را هم بگنجانید که چطور از بین این همه سلسله منقرض شده، این پهلوی است که باید پاسدار نهاد سلطنت باشد و مثلا خاندان قاجار و زند نقشی در آن نداشته باشند!؟

اما هیچ چیز مهمتر از مسئله سوم در قضیه وحدت ملی نیست. آنطور که رفتار پدر رضا پهلوی و تا حدی شخص خود ایشان نشان داده، در دستور کار قرار دادن برخورد گزینشی با تاریخ پادشاهی ایران، سابقه  فکری ریشه داری در اینان دارد. واقعیت این است که نمیتوان از ملت انتظار داشت که شخص «پادشاه» فعلی را با کوروش کبیر قیاس کنند و در مقابل کارنامه مردود سایر «پادشاهان» چشم برهم بگذارند. ایرانی، پادشاهی را بسته ای غیر قابل تجزیه می داند و به راحتی فریب نمی خورد. جوان امروز ایرانی خود را با کوروش کبیر تعیین هویت می کند، این حرفی است به غایت درست، اما این کار در بستری شکل می گیرد که شاهدوستان آن را نمیبینند. جهان امروز ارزشهایی خاص خود دارد که جوان امروزین دوست دارد شناسنامه بین المللی خود را در آن اعتبار بخشد و از همین روست که به کوروش و منشور حقوق بشر او، در برابر جمهوری ضد بشر اسلامی تکیه می کند. وگرنه هم ایرانی میداند که پادشاهی چه بلایی به سر ایران آورده و هم برخورد گزینشی با تاریخ پادشاهی و تعیین هویت داخلی با تنها بخش کوچکی از آن را مزورانه می داند. از این رو بزرگداشت کوروش کبیر نه برای ایجاد پیوند و تعیین هویت با گذشته، که برای گره زدن انسان ایرانی به جهان امروز و آینده است. در این منطق، بازگشت به دوران پادشاهی و احیای سلطنت چه جایگاهی می تواند داشته باشد!؟

آری، کوروش و منشور حقوق بشر او واحه ای است در برهوت تاریخ پادشاهی ایران، و جوان گردشگر امروزی با تجهیزات کامل و بدون هراس از تشنگی و گرسنگی به کویر می رود، و از همین روست که واحه، بیش از آنکه نعمتی باشد برای جوان ماجراجو، موهبتی است برای خود کویر. گردشگر نیز نیک می داند که واحه را نمیتوان به تمدن بدل نمود، او پس از اتمام گشت و گذار، به شهر بر می گردد و با مناسبات جهان امروز دست و پنجه نرم می کند.

برساختن «وحدت ملی» از دل «هویت ملی» یا «ملیت»، آنگونه که پهلوی می خواست و می خواهد، طرح پرسشی است به صورت «ما کیستیم؟» که بلافاصله سوال دیگری برمی انگیزد: «ما که نیستیم». ایرانی امروز سر دشمنی یا غیریت سازی با جهان پیرامون خود را ندارد و کوشش وی معطوف به پذیرفته شدن ایران و ایرانی در مناسبات امروزین دنیاست. بنابراین صورت مسئله هویت ملی، آنسان که پهلوی در ذهن دارد (ما کیستیم/ما که نیستیم) بسیار کهنه و ناکارآمد است. جهان امروز جهان ارتباط و دوستی و پیوند با «انسان» است، از هر رنگ و نژاد و مسلک و مذهب. این دو پرسش ناکارآمدند، به این دلیل ساده که برای مسائل امروزین جهان پاسخ درخوری نمی یابد. این دو پرسش برای جهانی است جنگزده، در حال ستیز برای منابع محدود که مهمترین رکن پیروزی در آن ارتش است و اقتدار خشن، و همبستگی دگر ستیز. منطق امروز و آینده برای چنین صورت مسئله ای ارزشی قائل نیست، چراکه پاسخی برای جهان صلح طلب و انسان محور امروز ندارد. انسان آزادیخواه نیز صورت مسئله کهنه را به کناری می نهد و پرسشها را به گونه ای می سازد که پاسخهای مفیدی – نه تنها برای کشورش- که برای جهان داشته باشد. و از همین روست که انسان آزادیخواه به برقراری حکومت سکولار می اندیشد، چراکه حکومت مذهبی، پاسخهایی درخور برای مسائل جهان امروز ندارد.

انسان ایرانی نشان داده که تحول خواه است. امروز بانوی چادری در قم کنار دختر بدحجاب  تهرانی می ایستد و پیش از او شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» سر می دهد. این تحول خواهی مرزی با هیچکس ندارد و همه را در آغوش گرفته، سزا نیست که آن را با شعار رجوع به گذشته سرخورده نماییم. پرسشهای کهنه و آنجهانی، یا متعلق به دنیای قدیم؛ اینک سیر اضمحلال را می پیمایند. ما وحدت ملی می خواهیم، ملت و ملیت می خواهیم، اما نه به قیمت درجا زدن و بازگشت به گذشته، که با طرح پرسشهای نوین و امروزین. پرسش دوقلوی «ما کیستیم/ما که نیستیم» را باید به کناری نهاد و اساس وحدت ملی را بر «ما چه میخواهیم» قرار داد. باید این «ما» را ساخت آقای پهلوی! باید «تبعیض» را از بین برد تا بتوان به «ما» و «ملت» رسید، آنوقت است که «وحدت ملی» خود دوان دوان به سوی ما خواهد آمد. «نظام سلطانی» و سابقه اشراف پرور و قبیله گرایش، با کارنامه سیاه رعیت-شاه ساز و تقدیس فره ایزدی، سایه خدا بر روی زمین، نیابت امام زمان و … و تلاش برای برقراری ساختاری که جامعه استبداد زده ما را بار دیگر به ورطه حکومت دیکتاتوری بغلطاند، کاری است بس خطرناک. آقای پهلوی به درستی می گویند که محتوای حکومت در اولویت قرار دارد، نه شکل آن، بسیار خوب حرفی نیست؛ اما جامعه استبداد زده را باید از هرگونه ساختار بازتولید کننده استبداد در حکومت به دور نگه داشت: هیچ جامعه ای بدون گذشته اش، بدون ویژگی های امروزش وارد ساختار جدیدی نمی شود.

رضا پهلوی پدری مستبد داشت که صدای مردم را –اگرچه بسیار دیر و آنهم به طور مبهم و ناقص- بالاخره شنید، و شاید اگر آنقدر دیر نمی شد، این صدا را بهتر می شنید و فرصت داشت که راهکارهای بهتری برای آن بسازد. خود او اما بر خلاف پدرش، بزرگ شده و تحصیل کرده کشوری است که حاکمان برای شنیدن صدای ملت گوشهای آموخته ای دارند، از او انتظار می رود که صدای آزادیخواهان ایرانی را بشنود و در باره آن فکر کند: ایرانی، دموکراسی می خواهد، برابری و نابودی تبعیض را می خواهد،  تحول و آزادی میطلبد و همه اینها را در سایه «وحدت ملی» آرزو دارد. آیا این صدا هیج قرابتی با یک نظام پادشاهی –با هر شکل و محتوایی- دارد؟ من که باور نمی کنم.

————–

پ.ن: این نوشته، پیشنهاد خانم پارسی پور برای یک نظام سلطنتی است که بنده هم به آن رای خواهم داد

24 دیدگاه

  1. ناشناس said,

    مارس 25, 2011 در 11:37 ق.ظ.

    YOUNG & old of green movement are walking toward the sun and their shadows are behind them

  2. zapata said,

    مارس 25, 2011 در 11:40 ق.ظ.

    این آقا نماینده ملته؟ به چه اجازه‌ای از قول ملت اظهار نظر میکننن؟ این طور نویسندگان هستند که همیشه باعث گمراهی مردم و ملت‌ها میشن. از این سخنگویان احزاب یک نفره بیشمار داریم!

    اگر بویی از وجدان برده اید دست از سر مردم بردارید تا خود تصمیم بگیرند.

  3. ایرانی said,

    مارس 25, 2011 در 12:18 ب.ظ.

    دوست گرامی، بنده جمهوری خواه هستم. اما تعریف دموکراسی: دموکراسی=مردمسالاری=انتخاب نمایندگان واقعی مردم توسط رای اکثریت مردم برای حکومت این نمایندگان بر مردم با یاری مردم. از اینکه اینقدر کلمه مردم تکرار شده قصدم این است که بدانید شما و بنده و هر کس دیگری از این جامعه، تنها باندازه «یک رای»حق داریم و نه بیشتر. من و شما نمیتوانیم برای اکثریت تصمیم بگیریم و یا از طرف همه یا اکثریت حرف بزنیم. معنای رفراندم آزاد هم همین است. هر کس هر حکومتی را که میپسندد با یک رای انتخاب میکند و مجموع آراء بدون دستکاری و اعمال نفوذ میشود رای اکثریت. حال اگر اکثریت مردم نظام جمهوری سکولار یا سلطنت مشروطه میخواهند «هیچکس» حق ندارد در برابر رای اکثریت بایستد، نه اینکه بعضی حق دارند و برخی ندارند. در ضمن کسانی که همه نظامهای پادشاهی را یکسان میدانند و جمهوری را کعبه آمال رژیمهای سیاسی، میتوانند علاوه بر مطالعه تاریخ ایران از منابع معتبر، و نیز بررسی نظام کشورهایی مانند انگلیس، ژاپن، سوئد، اسپانیا، هلند و مقایسه آن با پاکستان، کوبا، کره شمالی ، ایران، ….درباره این موضوع تجدید نظر کنند. فایده ندانسته و بی مطالعه نظر دادن و تبلیغ کردن چیزی جز انحراف دوباره راه ایران از دموکراسی و پیشرفت چیزی نیست.

    • Douran said,

      مارس 25, 2011 در 2:55 ب.ظ.

      بله دوست عزیز هر کس بیشتر از یک رای ندارد. اما هیچ حکومت دموکراتیکی اجازه خفه کردن صدای منتقد را نمیدهد. بنده هم انتقاد کردم و نظر خودم رو گفتم، حق کسی رو که زیر پا نگذاشتم

  4. ziba said,

    مارس 25, 2011 در 12:22 ب.ظ.

    خمینی خرفت با همه حماقتش گفت » میزان رای ملته »

    تو مگر آمار داری که میگی‌ «صدای ملت»… ؟ آخر مطلبت هم می‌نویسی من که باور نمیکنم.

    از پایین حرف زدن معمولا همین نتیجه را میده، کمی‌ فکر ضرر نمیزنه ها!

  5. ناشناس said,

    مارس 25, 2011 در 12:27 ب.ظ.

    matne vazini bood, motshekram az neveshtan ba fekr va hosele shoma
    in matn ra az tarigh balatarin peyda kardam, ba email be doostanam niz ersal kardam va address weblog shoma ra ham dadam

    payande baashid va por kaar

  6. اميد said,

    مارس 25, 2011 در 12:34 ب.ظ.

    هم نظر با دوست «ايراني» هستم

  7. shorab said,

    مارس 25, 2011 در 12:35 ب.ظ.

    خود فروخته برو کشکتو به ساب. هر جا صحبت از شاه و شاهزده می‌شه کک به تمو نتون میفته و دس پاچه میشید. به قول لرا برو گوزتو بکن مزدور وطن فروش.

  8. mazdak said,

    مارس 25, 2011 در 12:45 ب.ظ.

    در اضهارات نویسنده این متن واقعیاتی نهفته است که نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت گر چه توام با بد بینی است. اما ارجاعات ایشان به تاریخ ،بسیار نادرست و غیر واقعی است بعنوان مثال اینکه گفته …ترکش از پهلوی و هخامنشی شکوه میکند (اگر چه این یاوه پان تورکیستها است) اما این نکته ها و اضهارات این نویسنده نشان می دهد که ایشان کمترین اشنایی با تارخ ایران ندارند و زیادی از تاریخ دم زده است اگر بگوییم ترک ها از هخامنشیان شکوه دارند مثل این است که بگوییم کویتی ها در زمان اسکندر مقدونی حضور داشته اند و کشور امارات متحده عربی ! توسط سلوکوس اشغال شد و یا سفیر پاکستان به دربار لویی چهاردهم رفته است!! کشور امروزی چین در زمان هخامنشیان سرزمین کوچکی در حوالی رودخانه زرد بوده تا چه رسد به تورکها و قبایل آنها که در اواخر ساسانی در آسیای میانه ظاهر شدند و در زمان سامانیان بویژه بعد سقوط آنان به سرزمینهای ایرانی کوچ کردند و در زمان سلجوقیان به آسیای میانه امروزی رفتند. اما اگر منظور شما از ترک در این متن ، آذر یها هستند که این اضهار رات اوج جهالت شما را نسبت به تاریخ و گذشته ایران نشان میدهد، که سعی کرده اید در این متن از آن دم بزنید… (اگر در خانه کس است، یک حرف بس است)

  9. mazdak said,

    مارس 25, 2011 در 12:50 ب.ظ.

    تصحیح متن سه خط مانده به آخر: .. در زمان سلجوقیان به آسیای صغیر یا ترکیه امروزی رفتند…

  10. keyvan said,

    مارس 25, 2011 در 12:55 ب.ظ.

    من واقعان متوجه نميشم
    اگه رضا پهلوی هودار نداره
    چرا شما هم فکر شما
    به صحبتهای رضا پهلوی
    حساسيت نشون ميدين
    و کارتون شده حمله به رضا پهلوی

  11. گلشن said,

    مارس 25, 2011 در 1:34 ب.ظ.

    درود
    خوبه که رضا پهلوی هم مثل خمینی دروغ بگه و بعد فرصت که فراهم شد، بگه سلطنت طلبم؟ چرا ایرانیها اینقدر عاشق دروغ شنیدن هستند؟
    یادت نره که این رضا شاه بزرگ بود که ایران را مدرن کرد . یعنی بعد از این همه تحصیل و تجربه این بابا به اندازه پدر بزرگش هم نیست؟
    حتی اگر نیست، آیا اصلا قابل مقایسه با خمینی بی سواد خر آدمکش است؟
    هیچ مزیتی که هم نداشته باشد، یک انسان است، یک ایرانی است و سلطنت هم یک گزینه است از بین همه گزینه ها. رضا شاه که درد و بلاش تو سر روشنفکران دهه 50بخوره، می خواست جمهوری کنه، ملاها نگذاشتند.
    معنی دموکراسی هم این نیست که هر چی تو فکر می کنی غلطه، پس قطعا غلطه.
    عصر اصلاعات و ارتباطات هم قابل مقایسه با عصر جاهلیت خمینی نیست.
    جمهوری هم تو ایران یک نتیجه می ده، تو فرانسه یک نتیجه دیگه. سلطنت هم همینطور.
    بحث در این مورد زیاده. این را دیگه یک ملت باید تصمیم بگیرد نه شخص من و شما. بهترین کار اینه که علیه هیچ مرام و مسلکی سم پاشی نکنیم تا خود ذهنها شکوفا بشه وگرنه فرق من و تو با خمینی و دار و دستش چیه؟
    دیگه بدتر از این نبود که به موسوی رای بدیم. ولی دادیم. از خودمون گذشتیم تا کشور کشور بشه. بعد هم حمایت کردیم باز هم برای این که کشور کشور بشه. مهم اینه که هر کس میاد، خوشبختی همه را رقم بزند. شخص مهم نیست، کاری که انجام می دهد مهم است حالا موسوی باشد یا رضا پهلوی یا دیگری.

  12. مریم said,

    مارس 25, 2011 در 1:43 ب.ظ.

    کاملا حق با شما نویسنده ی گرامیست.درتمام این سالها شاهها امدند و رفتند و اینهمه خون دادیم… دیگر بس است.الان زمان شاه پرستی و بت ساختن سر امده.شاه یعنی من یعنی تو یعنی ایرانی …
    متاسفانه تملق جزو خصلت هایی است که در ایرانی ها نهادینه شده و حتما احتیاج به یک شاهی اخوندی چیزی هست که بعضی ها جلویش ملق بزنند!!!!!!!!!!!!

  13. surena said,

    مارس 25, 2011 در 2:05 ب.ظ.

    Maghale bala besiar pochte wa wazin bud,ei kash tarafdarane saltanat midanestand ke goftane Haghayegh gharazwarzi nist,dar Zemn dar Jawabe Mazdak begam ke in tafre raftan az drke Mohtawa ast,be ebarati Tawajohe shoma ra jalb mikonam be amightar shodan be Nezame zamane ghabl az Hakhamaneshian,ke be surate Federal keshwar edare mishod ,wa Mohajemin che az samte atropatgan wa che az samthaye digar ba moshkelate azimi ruberu budand ,bale bekhate raftare khodpasandane Kurosh wa Darush keshwar besurate Hokumate markazi daramad,wa didim ke mohajemin az samte Shmalegharbi chegune barha Iranra mourede tahajom gharar dadand,baadha Ashkanian bazham be Shiwe Federal rui awardand,wa baad az anham ke Sasanian dobar az tarikh dars nagereftand…inha ra neweshtam ke bedanid melate azarbaijan hanuz ham baraye Newisandeye Maghale balya aziz bude ke Talafoze emruzie anra bekar borde.Pan torkistha ham dastane jodai darand ke rishe anra bayad dar torkie wa arazel obashe Gorghaye khakestari bejuuiiiid.
    /////////////
    دوران: دوست عزیز با اجازه، کامنتهای شما رو از طریق بهنویس به فارسی برگرداندم:
    ——————-
    مقاله بالا بسیار پخت و وزین بود،ای کاش طرفداران سلطنت میدانستند که گفتن حقایق قرزورزی نیست،در ضمن در جواب مزدک بگم که این طفره رفتن از درک محتوا است،به عبارتی توجه شما را جلب می‌کنم به عمیقتر شدن به نظام زمان قبل از هخامنشیان،که به صورت فدرال کشور اداره میشد ،و مهاجمین چه از سمت اتروپاتگان و چه از سمتهای دیگر با مشکلات عظیمی‌ روبرو بودند ،بله بخاطر رفتار خدپسندی کوروش و داریوش کشور بصورت حکومت مرکزی درامد،و دیدیم که مهاجمین از سمت شمالقربی چگونه بارها ایران را مورد تهاجم قرار دادند،بعدها اشکانیان بازهم به شیوه فدرال روی آوردند،و بعد از آنهم که ساسانیان دوبار از تاریخ درس نگرفتند…اینها را نوشتم که بدانید‌ ملت آذربایجان هنوز هم برای نویسندهٔ مقاله بلیا عزیز بود که تلفظ امروزی آنرا بکار برده.پان ترکیستها هم داستان جدایی دارند که ریشه آنرا باید در ترکیه و اراذل اوباشی گرگ خاکستری بجوویییید

  14. ناشناس said,

    مارس 25, 2011 در 2:14 ب.ظ.

    havij babaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa

  15. surena said,

    مارس 25, 2011 در 2:40 ب.ظ.

    Iradha be Shahzade be tarze Negareshe ishan be Saltanat Khatm nemishawad,Mosibate emruz braye in inghadar paydar mande chon besiari az Mosabebine an wa ya Tarafdarane nha be sakhti rahe khataye gozashte ra naghd kardand wa mikonand.Baraye Mesal nemiguyand AAlahazrat anchenan Khafaghan bewojud awarde bud ke Mardomi ke yek Sade ghabl Kashani, Marjae taghlidra, bedar kshidand,,beyekbar be zire Derakhte Sib raftand,chon dar an barahut yek Bute ham namande bud.Chetour Reza Pahlawi dar Sohbat ba Kambiz Hoseini miguyad Pedaram az ruye delsuzi alaghe dasht hame Karharo be tanhai dar dast dashte bashad.Injast ke zire soal bordane Fahme man wa digaran az har Tohini bozorgtar ast.Dourane Papati khandne Walinematane Iranzamin az tarafe hamwarkonandegan rahe Estabdade baaadi baste shode ast.Harke az rah mirese yechizi be ba Melate Iran mige Kharabkar,Papati ,dozari,khasokhashak.Fahhat goftane khedmatha wa beyaddashtan anha honar nist ,bedard biawar wali Zakhmra moaleje kon.
    ——————————-
    با خط الرسم فارسی:
    ایرادها به شهزاده به تعرض نگارش ایشان به سلطنت ختم نمیشود،مصیبت امروز برای این اینقدر پایدار مانده چون بسیاری از مسببین آن و یا طرفداران نها به سختی راه خطای گذشته را نقد کردند و میکنند.برای مثل نمیگویند اعلیحضرت آنچنان خفقان بوجود آورد بود که مردمی که 130 سال قبل شیخ فضل الله نوری، مرجع تقلیدرا، بدر کشیدند،،بیکبار به زیر درخت سیب رفتند،چون در آن برهوت یک بوته‌ هم نمانده بود.چطور رضا پهلوی در صحبت با کامبیز حسینی‌ می‌گوید پدرم از روی دلسوزی علاقه داشت همه کارهارو به تنهایی در دست داشته باشد.اینجاست که زیر سوال بردن فهم من و دیگران از هر توهینی بزرگتر است.دورن پاپتی خواندن ولینمتن ایرانزمین از طرف همورکنندگن راه استبداد بادی بسته شده است.هرک از راه میرسه یه‌چیزی به با ملت ایران میگه خرابکار،پاپتی ،دوزاری،خسخشک.فههت گفتن خدمتها و بیددشتن آنها هنر نیست ،بدرد بیور ولی‌ زخمرا معالجه کن.

  16. دفترها said,

    مارس 26, 2011 در 6:12 ق.ظ.

    با درودهای فراوان٬
    حق مطلب را ادا کردید. درود به قلم کوبنده و نوشتار مستند شما.

    دفترها

  17. آکریم said,

    مارس 26, 2011 در 6:19 ق.ظ.

    مطلب خوب و به جایی بود. هر چند که در کامنت ها، به دلیل تعصب ها با عصبانیت با این موضوع برخورد شده است. تقریبا در هیچ یک از کامنت ها به خود متن پرداخته نشده و به جای آن شخصیت نویسنده یا تخطئه متن هدف قرارگرفته است

    • Douran said,

      مارس 26, 2011 در 5:06 ب.ظ.

      ممنون آکریم جان، لطف دارید. راستش تجربه فعالیتهای خوب و نتیجه بخش شما برای من درسی شد بود، که نباید از این مسائل ناراحت شد

  18. aria said,

    مارس 26, 2011 در 11:27 ق.ظ.

    من شخصا فقط با دمکراسی و جمهوری موافقم. راستی یه سوال؟ گفتید که » ترکش از هخامنشی می ناله» ، میتونید ثابت کنید که در دوره هخامنشی ترک زبان ها در ایران زندگی می کردند؟؟؟!!!

    • Douran said,

      مارس 26, 2011 در 5:17 ب.ظ.

      دوست عزیز حرف شما کاملا به جاست و منظور من هم این نبود، شاید بهتر بود که این بخش را نمیگذاشتم. این جمله که گفتم اشاره به این نکته بود که متاسفانه تبعیضات قومی در جمهوری اسلامی و پیشتر از آن، کار با به جایی رسانیده که برخی از هموطنان از اساس با ایرانیت مشکل پیدا کرده اند و تاریخ سرزمین ایران را ساخته و پرداخته استبداد فارسها می دانند. از این رو با نمادها و افتخارات ملی دشمنی می کنند و حتی کوروش را هم می نوازند! البته ادعا هرگز نمیکنم که دست درازی در تاریخ دارم، اما آنچه که از شرایط امروز استشمام می کنم را نوشته ام…
      همانطور که دوست دیگری در کامنتها اشاره کرد، این عبارت جزئی از تلقینات قوم گرایان افراطی است، که البته بر ذهنیت خیلی از افراد اثر گذار است. به هر حال اگرچه این ادعای روایی نیست، ولی با افسوس بسیار گویا نفوذ زیادی یافته…

  19. kamyar said,

    مارس 28, 2011 در 2:10 ق.ظ.

    حرف دل ما رو زدی. ولی مثل اینکه یک عده فسیل توانایی درک نسل جدید ایران رو ندارند و همه چیز رو می برند توی فضای 30 سال پیش.
    V

  20. reza said,

    آوریل 9, 2011 در 1:20 ب.ظ.

    اصولا چرا گزینه پادشاهی جایی در رفراندم آینده ایران داشته باشد?

    chon ye bakhsh az mardom behesh motaghedan! mage man o shoma AHMAD JANNATI hastim ke begim felan gorooh aslan hagh ebraz aghide nadaran

  21. رحیم said,

    نوامبر 23, 2011 در 7:01 ب.ظ.

    بسیار مطلب پخته ای است که حاصل تفکر و تیزبینی و سواد تاریخی نویسنده است،به آن باید سوالات زیر را اضافه نمود:1-رضا پهلوی در کجای مبارزات ملت ایران قرار دارد؟سابقه در میدانی؟در زندانی؟2-نام حزب او چیست ؟اگر می خواهد دمکراسی برقرار کند؟اگر دیکتاتوری است سلطنت پارلمانی ایشان ،لااقل ده بیست نفر از رجال طرفدار خود را نام ببرد.


برای ناشناس پاسخی بگذارید لغو پاسخ